تلخ و شیرین مگر میشود زندگی مرا بهم ریخته آفریده باشد خداوند دانه های انار....
| ||
|
امروز رفته بودم برای انتخاب رشته که یکی از دوستای صمیمی خیلی خیلی قدیمیم رو دیدم ! دوست دوران ابتدایی که فقط 5 سال باهم بودیم متاسفانه مدرسه هامون جدا شد و ما هم از هم دور شدیم ! دیدمش ... خیلی تغییر کرده .. رفتیم با هم بیرون یه دوری زدیم و تجدید خاطرات...... یادش بخیر یادمه اون موقع ها بغل دستی هم بودیم و معلمون املا میگفت( ) بعدش میگفت دفترتونو بدید دوستتون تصحیح کنه ! من و مهتاب هم دست خطمون شبیه هم بود هر جا غلط مینوشتیم واسه هم درست میکردیم ! ما همییییشه املامون 20 بود ... حالا مهتاب ما داره خانم دکتر میشه....خیلی براش خوشحالم ...دوران خوبی بود فقط حیف که زود تموم شد هیچی بچگی نمیشه نظرات شما عزیزان: |
|
[قالب وبلاگ : سیب تم] [Weblog Themes By : SibTheme.com] |